امروز

دوشنبه, ۱۴ آبان , ۱۴۰۳

  ساعت

۰۴:۴۵ قبل از ظهر

سایز متن   /

جام جهانی قطر به پایان رسید و دنیای فوتبال بدهی‌اش را به لیونل مسی پرداخت و کم‌کم اهالی فوتبال به سراغ لیگ‌های کشور خودشان و لیگ قهرمانان اروپا می‌روند و اهالی سیاست هم تا اطلاع ثانوی مشغول کار خودشان می‌شوند.

 در این یادداشت سه نکتۀ سیاسی را با توجه به تجربۀ جام جهانی قطر مطرح می‌کنیم:

۱- در دعوایی که طرفداران و مخالفان در ایران بر سر برد و باخت تیم ملی راه افتاد، یکی از دلایل مخالفان برای شادی بابت باخت‌های تیم ملی این بود که فوتبال سیاسی است. طرفداران حکومت هم البته با این گزاره موافق بودند. در یادداشت “فوتبال علیه دشمن نیست” توضیح مختصری دربارۀ این موضوع دادیم و گفتیم که تعداد “مسابقات سیاسی” در بین ۶۵۹ (یا شاید هم ۶۶۰) مسابقۀ برگزار شده در تاریخ جام جهانی، بسیار ناچیز بوده است.

مخالفان استدلال دیگری هم داشتند و آن اینکه، گاهی کل یک جام برای یک حکومت غیردموکراتیک “سیاسی” می‌شود تا از این طریق ضعف‌هایش را بپوشاند. مثال‌هایشان هم اهمیت جام جهانی ۱۹۳۴ برای حکومت فاشیستی موسولینی و اهمیت جام ۱۹۷۸ برای دیکتاتوری نظامیان در آرژانتین است.  اما میزبانی جام جهانی و قهرمانی در این جام برای هر حکومتی مهم است. چه حکومت دموکراتیک آلمان در جام ۲۰۰۶، چه حکومت نسبتا دموکراتیک برزیل در جام ۲۰۱۴٫ واکنش‌های امانوئل مکرون در همین جام ۲۰۲۲ دلالت داشت بر اهمیت فوتبال برای رئیس‌جمهور فرانسۀ دموکراتیک.

یعنی اگر بحث استفادۀ سیاسی از جام جهانی مطرح باشد، این مسابقات به سود یک دولت یا یک سیاستمدار در این یا آن کشور دموکراتیک هم تمام شود. اما آیا به این دلیل، مخالفان آن دولت یا سیاستمدار خاص، باید خواهان باخت تیم کشورشان در جام جهانی باشند؟

وانگهی، اگر ایتالیا در ۱۹۳۴ یا آرژانتین در ۱۹۷۸ قهرمان جهان نمی‌شدند، آیا حکومت‌های فاشیستی و نظامی این دو کشور در سراشیبیِ سقوط می‌افتادند؟ بدیهی است که نه.

بقای هر حکومتی نهایتا مبتنی است بر نیروهای اجتماعی حامی‌اش و البته توان سیاسی و نظامی‌اش. ناکامی در جام جهانی تاثیری در زدودن مبانی قدرت حکومت‌ها ندارد. گذار به دموکراسی در هیچ کشوری، ربطی به فوتبال و جام جهانی نداشته است.

۲- نکتۀ مضحک در کار بسیاری از ما ایرانیان این بود که تا بازی ایران و آمریکا مشغول دعوای سیاسی بر سر حمایت یا عدم حمایت از تیم ملی بودیم، پس از بازی فینال هم همچنان با یکدیگر بگومگوی سیاسی داشتیم که آرژانتین باید قهرمان می‌شد یا فرانسه؟

عده‌ای خوشحال بودند که مکرون شاد از قطر به پاریس برنگشت. عدۀ مقابل آن‌ها را متهم می‌کردند که شما نژادپرست هستید و به همین دلیل خواهان شکست فرانسه‌ای بودید که تیمش پر از بازیکن سیاه‌پوست بود.

در واقع ما در فینال نه سر پیاز بودیم نه ته پیاز، اما ظاهرا استعداد کافی داریم برای اینکه سر هر چیزی با یکدیگر دعوای سیاسی کنیم؛ ولو که آن چیز هیچ ربطی به ما نداشته باشد.

ما لبریز از خشم هستیم. مخالفان حکومت، از حکومت خشمگین‌اند؛ موافقان حکومت هم از غرب خشمگین‌اند. با این همه خشم سیاسی، این همه دعوای سیاسی البته عجیب نیست ولی کسی از زیستن در چنین وضعی، لذت چندانی نمی‌برد. چه غالبان چه مغلوبان.

۳- تیم ملی مراکش پدیدۀ جام جهانی قطر بود. مراکش در جام ۲۰۱۸ هم‌گروه ایران بود و اگرچه قوی‌تر از تیم ملی ما بود ولی تساوی ایران و مراکش هم، اگر رقم می‌خورد، نتیجۀ غیرمنصفانه‌ای نبود.

مراکشی‌ها امسال با یک مربی داخلی به جام جهانی آمدند و با سه بازی شجاعانه در گروه‌شان، به راحتی صعود کردند و تا نیمه‌نهایی هم بالا رفتند. آن‌ها حتی اگر در یک‌هشتم نهایی مغلوب اسپانیا می‌شدند، باز نکتۀ مهم این بود که سه بازی مقبول در مرحلۀ گروهی ارائه کرده بودند.

اما تیم ملی ایران امسال نیز با همان مربی ناکام دو جام جهانی قبلی وارد قطر شد. کی‌روش در جام‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ دو بار فرصت داشت که ایران را به مرحلۀ یک‌هشتم نهایی برساند. کسی بیش از این هم از او انتظار نداشت. یعنی اگر در سال ۲۰۱۸ از گروه صعود می‌کردیم و سپس در یک‌هشتم نهایی حذف می‌شدیم، همه در ایران کارنامۀ کی‌روش را بسیار خوب ارزیابی می‌کردند.

اما کی‌روش این بار هم نتوانست تیم ملی ایران را به مرحلۀ حذفی جام جهانی برساند؛ در حالی که حقیقتا در گروهی آسان قرار گرفته بودیم. اینکه تیم ملی یک کشور سه دورۀ پیاپی با یک مربی به جام جهانی بیاید و هر سه دوره نیز در مرحلۀ گروهی مسابقات حذف شود، در تاریخ جام جهانی بی‌نظیر است.

پس چرا ما چنین فرصتی به کی‌روش دادیم؟ به نظر می‌رسد این امر دلایل عمیق فرهنگی دارد. کی‌روش فیلم بازی نمی‌کند. یعنی این طور نیست که مثل ما نباشد و فقط رگ خواب ما را پیدا کرده باشد. او مثل خود ماست. یعنی چه؟ یعنی کی‌روش مثل ما طبع شاکی دارد و در اتمسفری آغشته به “اعتراض” زیست می‌کند.

فرهنگ شخصی او چنان است که “اعتراض” و “ستیزه” وجه غالب رفتار اوست. او با همه “دعوا” دارد. با فیفا. با داورها. با خبرنگاران. با مربیان ایرانی. با ستاره‌های فوتبال ایران. با مربیان خارجی شاغل در لیگ برتر ایران. با زمین و زمان. کافی است اعتراضات کی‌روش به داور بازی ایران و آرژانتین در جام جهانی ۲۰۱۴ را مقایسه کنیم با عدم اعتراض فابیو کاپلو به اشتباه فاحش داور بازی انگلیس و آلمان در جام جهانی ۲۰۱۰٫

هجوم بسیاری از ما ایرانیان به صفحۀ اینستاگرام داور بازی ایران و آرژانتین و فحاشی به او که چرا زمین‌خوردن دژاگه در محوطۀ هجده‌قدم آرژانتین را پنالتی تشخیص ندادی، به خوبی نشان می‌دهد که بسیاری از ما ایرانیان شبیه کی‌روش هستیم: خشمگین، مهاجم، سرشار از اعتراض و لبریز از این حسِ ظاهرا ازلی-ابدی، که “حق ما را خوردند”. خوردند و بردند!

باری، کسانی که باید تصمیم می‌گرفتند اسکوچیچ بماند یا کی‌روش بیاید، کی‌روشِ مهاجم را به اسکوچیچِ ملایم ترجیح دادند؛ چراکه در کنار ملاحظات فوتبالی‌شان، احساس می‌کردند کی‌روش در قطر از پس خبرنگاران رسانه‌های غربی برمی‌آید و حتی ممکن است مشت محکمی هم بر دهان آمریکا بکوبد!

واگذاری تیم ملی برای سومین بار به کی‌روشی که پس از قطع همکاری‌اش با ایران در پایان جام ملت‌های آسیا در سال ۲۰۱۹، در کلمبیا عملکرد افتضاحی داشت و در مصر هم عملکردش اصلا خوب نبود، تصمیمی برآمده از ملاحظات فنیِ صرف نبود.

کسانی که این تصمیمِ فنی-سیاسی را گرفتند، اتفاقا چوب تصمیم‌شان را در بازی‌هایی خوردند که برایشان اهمیت سیاسی زیادی داشت. گلباران شدن در برابر انگلیس و شکست در برابر آمریکا، ناشی از انتخاب کی‌روش بر مبنای “ملاحظات فرافوتبالی” بود.

 

هومان دوراندیش

اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
دیدگاهها

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد